كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

پرنده بهشت

تولد حسنا جون

سی شهریور تولد حسنا جون بود . حسنا جون هم دو ساله شد .   تولد تولد تولدت مبارک     حسنا جونم تولدت مبارک . انشاالله 120 ساله شی عمه گلم از بعداز ظهر ما خونه دایی مجتبی رفتیم . جشن باشکوهی بود و خیلی به ما خوش گذشت . حسناجون هم خیلی خوشحال بود . البته کوثرجون با دیدن فامیلهای زندایی خیلی غریبی کرد و نتونستم توی جشن عکسهای خوبی ازش بگیرم. این عکسها را قبل رفتن تو خونه خودمون گرفتم .   ...
4 مهر 1391

روز دختر

دو روز قبل ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود .   کوثرجونم این روز را به شما و همه دوستهای گل نی نی وبلاگیت مخصوصا سارینا جون و بهارجون تبریک میگم . امیدوارم که همیشه صحیح وسالم و خوش و سرحال باشید.         فرشته کوچولوهای ناز زمینی  روزتون مبارک میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت   میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید باباعلی واسه دختر گلش یه دسته گل خیلی قشنگ گرفت و تو هم خیلی از اون خوشت اومد و دائم بغل میکردی تا عکستو بگیریم من و بابا ه...
30 شهريور 1391

عشق الهی

عشق الهی     اي غريب الغربا (ع) با ما به صفا آمده‏ايم!  به ملاقات شه ملک ولا آمده‏ايم‏  درگهي از جبروت است بر اين خطه‏ي طوس‏  ما بدينجا به دعا و به ثنا آمده‏ايم‏  آنچه کردي تو عطا بوده ز لطف و کرمت‏  جمله بيمار کنون بهر شفا آمده‏ايم‏  از تمنا به رضا مهر خدا ظاهر گشت‏  زين سبب ما به ولا سوي رضا (ع) آمده‏ايم‏  مدعي را بکن آگه که کرامت جاري است‏  به کرامتگه او همچو گدا آمده‏ايم‏  اين مکان گشته به هر کون و م...
9 شهريور 1391

یا الله

بنده ای به خدا گفت. اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند     خدااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!! تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن لختی بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک...
9 شهريور 1391

روز تولد باباعلی

٢٢ مردادماه روز تولد باباعلی بود . من و کوثرجون باباعلی را باغ شهر مهمون کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت کلی عکس گرفتیم و کلی هم بازی کردیم . تو هم دائم برای بابا میخوندی تولدت مبارک کیک بپریم شمع بپریم پوت کنیم آفرین الهی قربونت برم با اون زبون شیرینت   علی جان میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولدت مبارک ...
6 شهريور 1391

عقیقه کوثرجون

عزیز دلم ما امسال روز تولدت غذای عقیقه تو تهیه کردیم . غذای عقیقه غذایی که بابا و مامانها به نیت سلامتی فرزندشون تهیه میکنند و در اسلام هم به اون خیلی سفارش شده . البته درست کردن اون هم آداب خاصی دارد. ما هم با یک موسسه صحبت کردیم و غذای عقیقت تهیه و بین مردم توزیع شد . انشاءالله خدا از ما قبول کنه وهمیشه نگهدارت باشه .   ...
6 شهريور 1391

سالگرد ازدواج بابا و مامان

عزیزم بهترین انتخاب عمرم همراه شدن با تو در مسیر زندگی است هر چیز خوبی در دنیا فقط یکیست    ٤شاخه گل به مناسبت چهارمین سالگرد ازدواجمان تقدیمت میکنم 25تیرماه یاد آور بهترین انتخاب زندگی ام را فراموش نمیکنم     علی جان با آمدن تو بهترین و زیبا ترین لحظات وارد کلبه خوشبختیم شد تو را از خدایی خواستم که به رحمت بی کرانش ایمان دارم پس برایم بمان و بدان که تا بی نهایت عاشقانه دوستت دارم ... مهربان ترینم وقتی تو با منی ٬ سرود و شادی با من است در ضمیرم نقش تو را بر قلبم حکاکی کردم و هر لحظه دلم به یاد تو میتپد در قلب من آفتاب تابان باش بهترینم به ماندگاری ستاره های آسما...
26 تير 1391

جشن تولد کوثرجون

دختر گلم بازم تولدت مبارک انشاءالله 120 ساله بشی . مامان قربونت بره که روز به روز نازتر و خانومتر میشی . از وقتی دو سالت شده شعر تولدت مبارکو هم یاد گرفتی دائم تو خونه راه میری و میخونی تولد تولد تولدت مبارک شمعها را فوت کن که زنده باشی امسال جشن تولدت دو شب برگزار شد یکی شب تولدت یعنی 14 تیرماه و دیگری یک هفته بعد یعنی 22 تیرماه هر دو شب خیلی بهمون خوش گذشت شب اول با حضور باباحاجی و مامانی و دایی مصطفی , خاله و خانواده و دایی مجتبی و خانواده البته باباجون حسن و مامانی فریبا هم اومدند چون باباجون همیشه میگه اصل تولد شبشه . شب دوم با حضور باباجون و مامانی و عمو محمدرضا , عموشهرام و خانواده , باباجون و مامانجون باباع...
26 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنده بهشت می باشد