كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

پرنده بهشت

کوثر کدبانو

دختر گلم واسه خودش خانومی شده و تو کارهای خونه به من کمک میکنه . مخصوصاً تو پهن کردن سفره . وقتی بهت میگم بریم سفره بندازیم تا پوف بخوریم فوراً بلند میشی به طرف آشپزخونه میری و میگی مامان هم . خودت میری زیر سفره و سفره را میاری اگه هم دستت نرسه از من میخواهی که اونها را بهت بدم . و بعد وسایلی که میتونی و برات خطر نداره را بهت میدم تا تو سفره بگذاری . از من و بابا هم میخواهی که سر سفره بیایم به قول خودت بابا نیش هم /مامان نیش هم بعد از غذا هم وقتی بابا ازم تشکر میکنه تو هم میگی مامان دست سبد اسباب بازیهات هم که دائم ولو شده است .ولی همیشه تو جمع کردن اسباب بازیها کمکم میکنی و میگذاریشون تو سبد . عاشق...
19 دی 1390

تاب تاب عباسی

چند روز که شعر تاب تاب عباسی را یاد گرفتی و به این شعر خیلی علاقه داری.     هر پارچه یا روسری هم گیرت بیاد فوراً اونو برمیداری میاری پیشمون و شروع میکنی به تکان دادنش و تاب تاب عباسی میخونی مامان قربونت بره . خیلی زود تو خوندن این شعر پیشرفت کردی و این قسمتها را خودت میخونی: تاب تاب عباسی خدا منو ننانی  اگه منو مینانی  بغل بابا بندازی. یه موقعهایی هم عروسکتو برمیداری و میگذاریش روی صندلیت و با تکان دادن صندلی تاب تاب عباسی مبخونی. ...
19 دی 1390

سایه

دیشب قبل از خواب وقتی مهتاب خاموش کردم تا بخوابیم تو یه کار جالب کردی و اونم توجهت به سایه ات بود. یکدفعه منو صدا کردی و با اشاره به سایه ات گفتی مامان نی نی. الهی دورت بگردم که به همچی توجه میکنی . برای من خیلی جالب بود که تو متوجه سایه شدی و فکر کردی که اون یه نی نیه ...
19 دی 1390

مسابقه/184

     سلام به همه نی نی های ناز . منم تو مسابقه شرکت کردم البته با کمک مامان و بابام یه طرح واسه مسابقه دادم . کد من 184 است . هر نی نی نازی که از طرح من خوشش اومد به من رأی بده .  ازتون ممنونیم ...
3 دی 1390

صلوات

ماشاءالله به دختر نازم   چند روز پیش تو حال خودت داشتی بازی میکردی که یکدفعه شروع کردی به صلوات فرستادن و گفتی : اللهم صل محمد و آل محمد. من خیلی خوشحال شدم که تو صلوات فرستادنو یادگرفتی (17ماهگی) از اون به بعد که من و بابا خیلی تشویقت کردیم دائم تو خونه راه میری و صلوات میفرستی و از کسانی که دورت هستند هم میخواهی که صلوات بفرستند. هروقت اسپند هم واست دود میکنم فوراً شروع میکنی به صلوات فرستادن. انشاءالله خدا خودش نگهدارت باشه عزیز دلم ...
29 آذر 1390

کلمات جدید

آفرین دختر گلم . کلمات جدیدی که یاد گرفتی اینها هستند . الی=خاله چایو= چاقو حسا=حسنا نیلوسر=نیلوفر نسرن=نسترن نیگار=نگار دسال=دستمال این کلمه ها را هم کامل میگی: باباحاجی - مامانی - دایی - عمو ...
24 آذر 1390

تاسوعا و عاشورا

امسال هم مثل سالهای قبل تاسوعا و عاشورا شب خونه باباحاجیشون مراسم عزاداری بود . خیلی شلوغ شده بود و تو هم دائم میگفتی که بغلت کنم البته چند دقیقه ای هم با حسنای دایی بازی کردی و بغل دختردایی و دخترخاله من هم رفتی . ...
20 آذر 1390

حلیم نذری شب تاسوعا

امسال شب تاسوعا عمو محمدرضا و دایی مصطفی حلیم نذری گذاشتند . ما از بعدازظهر رفتیم خونه باباجونشون و کلی مهمون هم اومد . زیارت عاشورا هم خوانده شد  . اون شب تو اصلاً نمیخواستی بخوابی تا حدود ساعت 1 نصفه شب بالاخره تونستم خوابت کنم . صبح زود هم از سرو صدای اطرافیان بلند شدی. انشاءالله نذرشون قبول باشه ...
20 آذر 1390

تشکر

از همه نی نی ها و مامان باباهای گلی که به دخترمون تبریک گفتند ممنونیم . انشاء الله همیشه زیر سایه امام حسین (ع) باشید و حسینی وار زندگی کنید . برای همه شما عزیزان از خدای بزرگ آرزوی سعادت و خوشبختی دارم . انشاءالله همتون کربلایی بشید و مثل دختر گلم نی نی های گلتون تو همین بچگی حرم حضرت علی اصغرو زیارت کنند . التماس دعا ...
17 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنده بهشت می باشد