كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

پرنده بهشت

زیارت حرم حضرت معصومه(س)

عسلم امسال 15 و 16 مهرماه باباعلی تهران دوره داشت به پیشنهاد من روز قبلش که جمعه بود همراه باباجون حسن و مامانی به قم و جمکران رفتیم .   نزدیک ساعت 10 صبح به حرم حضرت معصومه(س) رسیدیم. حرم خیلی شلوغ بودو پس از اقامه نماز و زیارت به سمت جمکران به راه افتادیم . وقتی به جمکران رسیدیم نماز ظهر آغاز شده بود . نماز ظهرمون را در آنجا به جماعت اقامه کردیم .   یه نی نی ناز هم کنار من خوابیده بود که شما تقریباً تمام وقتی که در مسجد مقدس جمکران بودیم به اون نگاه میکردی . او خیلی کوچولو بود و خوابیده بود . دائم ازم میخواستی که بیدارش کنم .   ...
6 آبان 1391

از شیرگرفتن کوثرجون

                                       خدا در دستی است که به یاری می گیری ...                                                در قلبی که شاد می کنی ...            &nbs...
9 مهر 1391

کوثرجون و آواجون

چند شب قبل ما با باباحاجی و مامانی و دایی مصطفی رفتیم خونه آوا جون . آوا جون دختردایی مامان منیژه است که البته رفیق کوثرجونه. کوثرجون و آواجون با هم خیلی جورند و بازی میکنند .   آوا جون دیگه خانوم شده و امسال پیش دبستانی میره .   از صبح که بهت گفتم میخواهیم بریم خونه آواجون دائم میگفتی مامان بریم آواجون عصری بریم و خلاصه خیلی خوشحال بودی و منتظر که زودتر پیشش بری . وقتی رفتیم خونه داییشون اولش یه کم غریبی کردی و میخواستی پیش ما باشی ولی بعد با آواجون رفتی اتاقشو و کلی با هم بازی کردید . موقع برگشتن هم به آواجون گفتی بیا بریم خونمون ...
9 مهر 1391

نمایشگاه از حرا تا کربلا

دیشب ما به دیدن نمایشگاه از حرا تا کربلا که به مناسبت هفته دفاع مقدس در نزدیکی خونمون برقرار کردند رفتیم . خیلی جالب و دیدنی بود . کلی خاطرات کربلا و کوفه برامون زنده شد . یادش به خیر انشاالله بازهم قسمتمون بشه که از نزدیک به آقا امام حسین (ع) سلام بدیم . ورودی نمایشگاه نمای غار حرا بود که از اونجا وارد نمایشگاه شدیم. انشاالله یه روز تو خانه خدا چنین عکسی بگیریم فضای عجیبی بود پر از معنویت مخصوصاً خانه خدا و مسجد کوفه یه قسمتی هم که برام خیلی جالب بود خانه حضرت زهرا(س) و جهیزیه حضرت بود. انشاالله خدا قسمت همه آرزومندها کنه تا از نزدیک خونشو زیارت کنند و روزی ما هم زیارت خانه خدا باشه . آمین ...
4 مهر 1391

تولد حسنا جون

سی شهریور تولد حسنا جون بود . حسنا جون هم دو ساله شد .   تولد تولد تولدت مبارک     حسنا جونم تولدت مبارک . انشاالله 120 ساله شی عمه گلم از بعداز ظهر ما خونه دایی مجتبی رفتیم . جشن باشکوهی بود و خیلی به ما خوش گذشت . حسناجون هم خیلی خوشحال بود . البته کوثرجون با دیدن فامیلهای زندایی خیلی غریبی کرد و نتونستم توی جشن عکسهای خوبی ازش بگیرم. این عکسها را قبل رفتن تو خونه خودمون گرفتم .   ...
4 مهر 1391

روز دختر

دو روز قبل ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود .   کوثرجونم این روز را به شما و همه دوستهای گل نی نی وبلاگیت مخصوصا سارینا جون و بهارجون تبریک میگم . امیدوارم که همیشه صحیح وسالم و خوش و سرحال باشید.         فرشته کوچولوهای ناز زمینی  روزتون مبارک میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت   میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید باباعلی واسه دختر گلش یه دسته گل خیلی قشنگ گرفت و تو هم خیلی از اون خوشت اومد و دائم بغل میکردی تا عکستو بگیریم من و بابا ه...
30 شهريور 1391

عشق الهی

عشق الهی     اي غريب الغربا (ع) با ما به صفا آمده‏ايم!  به ملاقات شه ملک ولا آمده‏ايم‏  درگهي از جبروت است بر اين خطه‏ي طوس‏  ما بدينجا به دعا و به ثنا آمده‏ايم‏  آنچه کردي تو عطا بوده ز لطف و کرمت‏  جمله بيمار کنون بهر شفا آمده‏ايم‏  از تمنا به رضا مهر خدا ظاهر گشت‏  زين سبب ما به ولا سوي رضا (ع) آمده‏ايم‏  مدعي را بکن آگه که کرامت جاري است‏  به کرامتگه او همچو گدا آمده‏ايم‏  اين مکان گشته به هر کون و م...
9 شهريور 1391

یا الله

بنده ای به خدا گفت. اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند     خدااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!! تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن لختی بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک...
9 شهريور 1391

روز تولد باباعلی

٢٢ مردادماه روز تولد باباعلی بود . من و کوثرجون باباعلی را باغ شهر مهمون کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت کلی عکس گرفتیم و کلی هم بازی کردیم . تو هم دائم برای بابا میخوندی تولدت مبارک کیک بپریم شمع بپریم پوت کنیم آفرین الهی قربونت برم با اون زبون شیرینت   علی جان میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولدت مبارک ...
6 شهريور 1391

عقیقه کوثرجون

عزیز دلم ما امسال روز تولدت غذای عقیقه تو تهیه کردیم . غذای عقیقه غذایی که بابا و مامانها به نیت سلامتی فرزندشون تهیه میکنند و در اسلام هم به اون خیلی سفارش شده . البته درست کردن اون هم آداب خاصی دارد. ما هم با یک موسسه صحبت کردیم و غذای عقیقت تهیه و بین مردم توزیع شد . انشاءالله خدا از ما قبول کنه وهمیشه نگهدارت باشه .   ...
6 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنده بهشت می باشد