كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

پرنده بهشت

نوروز 94

زمستان 93 هم به پایان رسید و نوروز 94 فرارسید امسال نوروز جمع ما چهار نفره بود و تو با داداشی کلی خوش گذروندی این عروسکی که بغل شماست عیدی من و باباعلی به شما و داداشی البته داداش این عروسک هدیه به داداشیه این هم عسلهای ما کنار سفره هفت سین که کوثرجونم تو آماده کردن و چیدنش خیلی کمکم کرد . انشاالله 120 سال بهار زیبا را کنار همدیگر ببینید و ما هم از در کنار شما بودن لذت ببریم و  خدا همیشه نگهدارتون باشه . ...
2 شهريور 1394

راهپیمایی 22 بهمن 93

دختر نازم این عکس مربوط به راهپیمایی 22 بهمن ماهه که عسلم کنار داداشی ایستاده عکس خیلی قشنگی شد . شما پابه پای ما تو این مراسم شرکت کردی و خیلی خوشحال  بودی که اولین سال با داداشی تو راهپیمایی اومدی . ...
2 شهريور 1394

یلدا 93

یلدا 93 چون مصادف با 48 امام حسین ع بود برنامه خاصی نداشتیم ولی چند شب بعد خانه خلاقیت ژاهو جشنی گرفت و با لباس محلی ازتون عکس گرفتند البته شما را گریم هم کردند و خرگوش کوچولو شدی   جلوی درش هم یه ادمک میکی موس بود که شما و داداش باهاش عکس گرفتید . وقتی که خونه اومدیم من کلاه داداش که کلاه خرگوشی بود را سرت گذاشتم و یه هویج هم بهت دادم دیگه واقعاً شدی خرگوش کوچولو ...
1 ارديبهشت 1394

روز دختر

کوثرجونم در روز دختر سال 93 دیگه تنها نبود . خدا به کوثرجونم یه داداش گل هدیه داده . داداش یاسین هم تو روز دختر برای آبجی گلش هدیه گرفت . هدیه او بن بن بن 2 بود . شما هم از این هدیه خیلی خوشت اومد و با دقت تمام به آموزشهای من گوش کردی و خیلی زود کارتها و کتاب را یاد گرفتی و برای خوندنش ذوق و علاقه زیادی داشتی . دختر و پسر گلم انشاالله همیشه در کنار هم صحیح و سالم زندگی کنید و روز به روز شاهد رشد و موفقیت هردوی شما باشیم . ...
1 ارديبهشت 1394

هدیه تولد داداشی

دختر گلم من و باباعلی از طرف داداش یاسین یه هدیه برات گرفتیم که خداراشکر تو خیلی خوشت اومد و هرکسی که میومد فوراً هدیه ات را نشونش میدادی و میگفتی اینو داداشی برام خریده الهی قربونت برم شیرین زبونم همه هم بهت میگفتن خوش به حالت چه داداش خوبی داری که واست هدیه خریده . عسلم  خیلی خانومی   ...
28 دی 1393

تولد داداش جون

عزیزم ماه رمضان امسال برای من و بابا و شما حال و هوای دیگری داشت چو ن منتظر ورود یه نی نی ناز به خونمون بودیم . شما از این اتفاق خیلی خوشحال بودی و دائم روز شماری میکردی تا نی نی مون به دنیا بیاد . عسل مامان شما تو آماده کردن وسایل نی نی هم به ما خیلی کمک کردی و با ذوق تمام وسایل را برای ورودش حاضر کردی و گفتی اتاق من دیگه میشه واسه من و نی نی و حتی گهوارشو هم گفتی بگذاریم تو اتاقت . خلاصه بیصبرانه منتظر ورود دومین پرنده کوچولوی بهشت سه نفرمون بودیم . بالاخره انتظار به پایان رسید و روز شنبه 18 مرداد مامان برای به دنیا اوردن نی نی به بیمارستان رفت البته با همراهی شما و بابا و مامانی زهرا . با ورود داداشی شما...
13 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنده بهشت می باشد